djsignal
گلایول یخ زده عاشقی هرکی هرکی شد عاشقی معنا نداره عشق توی قصه هارو از دل آدم میبره این نفس آخر من انگاری آتیشی شده توی سر راه همه سپرده قایق منه درد من از جدایی نیست چشمه عاسقانه نیست درد من از اونییکه دلش توی دل ما نیست اگه با من حرف بزنه دلم رو آتیش میزنه توی دل کوچیک من عاشقی رو خط میزنه
شراب
تاریکتر ازستاره آغوش سرد من است
آه آسمانبرخیز دردانه ات آمد
سردردها چه آرام میچرخند اندرونم
آه آسمان برخیز دردانه ات آمد
کاش میشد ستاره با من خراب میشد
هفت خط آسمان ها با من شراب میشد
تناز آنقدر ناز کردی عاشق شدم از تمام کهکشان ساقط شدم
تا رسیدم بر در کوی دلت خسته از پیران نالایق شدم
دیدمت خسته به دربی بنگری گیسوان خود به سمتی میبری تازه فهمیدم که خودعاشق شده است منتظر بر تناز عاشق کش شده است
آه سرذی از دمم بیرون دمید جان من خسته به جانانم رسید
عاشق خیابونی
چرا زندگی همیشه به ما میگه اتفاقی
اتفاقی عاشق دلت شدم تو خیابونای یخ زده
انگاری آسمون دونسته بود زندگی عاشق نمیشه
تو نبودی که میگفتی عشق چیه دیدی آخرش تو خیابون یخ زدی
حالا انقدر گریه کن تا عاشقی بیادو دستی به چشمات بکشه
حالا که زندگی فهمید عشق چیه تو خیابونم میشه عاشق بشی
اینو برای دل عاشقم گفتم: خدایا عاشقش گردون خاک گلدون دلم پوسیده انگار عشق آتیشی قلبم سوخته انگار
خدایا عاشقی رو برش گردون
دلم داره میمیره برش گردون
دلم خسته است از این دنیا خدایا عشقو برگردون
دلم گنده است گواه عاشقی میده خدایا عشقو برگردون
سه ساله زندگی کردم برای خاطره عشقم
خدایا عاشقش گردون خدایا عاشقش گردون
خدایا...
مرغابی
تو این کویر یخ زده صدای مرغابی می آد
انگاری آسمون دلش هوای مهتابی می خواد
منم میون آسمون میچرخم و بال میزنم دنبال چند تا ماهیم
آخه قدیما اینجاها دریای پر خروشی بود پر از ستاره ماهی بود
ماهی های درشت درشت گلایولای سبز رنگ
یه روزیه بارونی اومد رودخونه ای پدید اومد
دریا یه جا کز کرده بود موجاشو تند تند کرده بود
رفتم که آروم بشینم رو موجا آب بازی کنم
گفتم آهای چت شده باز موجات چرا چروک شده صدات چرا قطع شده باز دریا جوابمو نداد رودخونه رو نشونم داد
انگاری عاشق شده بود دلش چه بیتاب شده بود
رودخونه آروم برمیگشت یه خورده تنازی میکرد دریارو طوفانی میکرد چند وقتی همینجوری گذشت دیگه بارون نیومد
رودخونه آبش ته کشید رفت و از اینجا پر کشید
دریای ما طاق نیاورد هی پشت هم گریه آورد
آخرش آبش خشک شد چشاش پر از نمک شد
آه بلندی کشید رفت و از اینجا دور شد
اینجا پر از نمک شد بعدا اسمش کویر شد
کویرشم یخ زده است دلش پر از اربده است
حالا یه مرغابی هست یه تنگ مهتابی هست
صاعقه
عاشقی!زنهار از این حادثه سنگری بردار در این عاشقی
ساعتی بنشین در این تائفه تا ببینی آن چه اجدادم بدید
کار این اهل قلم ماند به عین در سلوک عاشقان سحرین
تار ابروی دلت کافور رنگ چشم گیسوی تنت پندار تنگ
آفتاب عاشقی هفتاد رنگ ماه غمگین لبت رنگ به رنگ
عاشقانه چشم دل بگشای بین شاعر این صاعقه گمنام ننگ
شه چار زانو نشین
شب بود و قلندر بیدار رب بود و پیمبر در بار
ملکش گوش به فرمان ربش میداد ثنم از لطف زیادش به ندایش میداد
به سرش چلچله ها میچرخند به هوا و تب او میخوانند
به طلب از شه چار زانو نشین همه اسمان ستاره اندود است
به نگاهش همه افاق بلرزد اگر از لطف نگاهش به سموتی میداد
همه در بند تواند یا ربا اگر از لطف زیادت به لطیفی بینند
|
کلمات کلیدی :